تلاش بینتیجه برای مدیریت انتظارات
بررسی مالیاتستانی از خریداران ارز و سکه در گفتوگو با علی مروی
علی مروی میگوید: هیاهوی دولت در رسانهها مبنی بر اخذ مالیات از فعالان بازار سکه و ارز را در حالت خوشبینانه میتوان نوعی تلاش بینتیجه برای مدیریت انتظارات دانست. و در حالت بدبینانه آن را واکنش عصبی مسوولان و مدیران به تحرکات بازار عنوان کرد.
آنچه در گفتوگو با علی مروی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه اقتصاد سیاسی اندیشکده مطالعات حاکمیت مطرح میکنیم این سوال است که آیا دولت میتواند از خریداران بازار ارز و سکه مالیات بگیرد؟ پاسخ کوتاه مروی به این سوال این است که بر اساس قوانین موجود، مالیاتستانی مستقیم از ارز و سکه طلا تنها بر اساس قانون مالیات بر ارزشافزوده ممکن است. البته این نوع مالیات هم تنها در مبادلات بازار رسمی قابل شناسایی و تشخیص است نه مبادلات بازار غیررسمی. اما اگر ابزار مالیات در این مورد کارآمدی ندارد، پس چرا مقامات چنین موضوعی را طرح کردهاند و آیا میتوان با وضع قوانین جدید مانع فعالیتهای سوداگرانه شد؟ مروی در پاسخ میگوید: قانون از قبل باید طراحی شود و هدفش ممانعت از رواج فعالیتهای سفتهگرایانه و دلالی باشد. نه آنکه بعد از رواج فعالیتهای دلالی و سوداگرانه. مالیاتستانی به این شیوه حتی اگر شدنی هم باشد- که نیست- بر چه قاعدهای میخواهد انجام شود و هدف مالیاتگیرندگان چیست؟ اگر تنظیمگری بازار است که باید گفت دیر اقدام کردهاند. اگر هم تهدید است، که باید گفت تهدید با کمک مالیات کار درستی نیست. این اقتصاددان میگوید گویا هدف دولت از اعلان مالیاتستانی ارزی تنها تهدید خریداران است. خریدارانی که حالا به سودجویی محکوم شدهاند. مروی تاکید میکند حتی اگر همه تقاضاهای بازار را سفتهبازانه بدانیم -که نیست- نمیتوان خریداران را تخطئه کرد. بلکه باید پرسید این تقاضاها چرا و چگونه شکل گرفته و مسوول شکلگیری آن کیست؟ به عقیده او مسوول دولت است، دولتی که بازار غیررسمی را شکل داده و مالیاتها را به ابزار تهدید تبدیل کرده. آن هم ابزاری که به گفته این اقتصاددان هم خود دولت میداند و هم دیگران که مبنای قانونی ندارد و احتمالاً یک واکنش عصبی به تحولات بازار است.
♦♦♦
رئیسجمهوری اخیراً در نشست ویژه ساماندهی بازار هشدار داده «سودجویان اقتصادی آماده برخورد قاطع مالیاتی باشند». پس از آن رئیس سازمان امور مالیاتی هم خبر داده «برای خریداران سکه پرونده مالیاتی تشکیل میشود». با وجود این هشدارها و تهدیدها، آیا مساله دریافت مالیات از سکه و ارز و مانند آن قانونی است؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید مروری بر قوانین موجود داشته باشیم و ببینیم آیا قوانین ما اصلاً اجازه دریافت مالیات از سکه و ارز را به ما میدهد یا نه؟ در شرایط فعلی، به جز مالیات بر ارزشافزوده، هیچ قانونی مبنی بر اخذ مالیات از سکه و ارز و مانند این نه در مجلس تصویب شده و نه در نهادهای بالادست مانند شورای عالی امنیت ملی. قانون مالیات بر ارزشافزوده در مورد سکه که عملاً بیخاصیت است چراکه فقط بانک مرکزی موظف است که مالیات بر ارزشافزوده را هنگام عرضه به بازار به سازمان امور مالیاتی بپردازد و مبادلات بعدی سکه معاف از این نوع مالیات است. در خصوص مبادلات ارزی هم این قانون عملاً عقیم شده است چراکه عمده این مبادلات به دلیل سیاستهای اشتباه ارزی دولت در بازار غیررسمی انجام شده است. طبق اصل پنجاه و یکم قانون اساسی «هیچ نوع مالیات وضع نمیشود مگر به موجب قانون. موارد معافیت و بخشودگی و تخفیف مالیاتی به موجب قانون مشخص میشود». بر این اساس اگر دولت بخواهد از افرادی که از خرید و فروش در این بازارها منتفع شدهاند، مالیات بگیرد، اقدامش مغایر اصل 51 قانون اساسی است. چون بر اساس این قانون هرگونه مالیات جدید یا معافیت جدیدی که قرار است وضع شود، باید به موجب قانون باشد و دستگاههایی که قانون به آنها شأن قانونگذاری داده قوانین لازم یا همان قانون «مالیات بر عایدی سرمایه» را پیش از این تصویب نکردهاند. پس تاکنون قانونی مبنی بر اخذ مالیات از ارز و سکه، به جز قانون مالیات بر ارزشافزوده، وجود نداشته است. مگر آنکه قانون جدیدی وضع شود. هر چند که این حجم از مبادلات سکه و ارز در بازار پیش از وضع این قانون انجام شده و قانون جدید آنها را دربر نخواهد گرفت. پس دولت نمیتواند از افرادی که پیش از وضع این قانون ارز و سکه خریدهاند، مالیات بگیرد. در نتیجه باید گفت هیاهوی دولت در رسانهها مبنی بر اخذ مالیات از فعالان این دو بازار را در حالت خوشبینانه میتوان نوعی تلاش بینتیجه برای مدیریت انتظارات دانست. و در حالت بدبینانه آن را واکنش عصبی مسوولان و مدیران به تحرکات بازار عنوان کرد.
این فعالیتها شامل مالیات بر درآمد یا مانند آن نمیشود؟
فصل چهارم قانون مالیاتهای مستقیم مربوط به مالیات بر درآمد مشاغل است. در ماده 93 این قانون عنوان شده است درآمدی که شخص حقیقی از طریق اشتغال به مشاغل یا به عناوین دیگر غیر از مـوارد مـذکور در سـایر فصلهای این قانون در ایران تحصیل کند، پس از کسر معافیتهای مقرر در قانون مذکور مشمول مالیات بر درآمـد مشـاغل است. این مالیات که بهصورت پلکانی وضع شده است، ظرفیت مالیاتستانی حداکثر تا سقف 25 درصد از افرادی را که درآمدهای بالا از بازارهای رسمی داشتهاند فراهم میکند. اخباری از خریداران بازار سکه و ارز منتشر میشود که نشان میدهد در ماههای اخیر مبادلات کلان و گستردهای انجام شده است. بر اساس یکی از آمارها تنها دو نفر چند ده هزار سکه خریدهاند. البته این مالیاتستانی مستلزم ثبت اطلاعات تراکنشهاست.
درباره ثبت تراکنشها چند سوال وجود دارد. اول اینکه آیا تراکنشها ثبت شده است و از طرف دیگر اینکه شاید همه خریدها از طرف خریدار اصلی ثبت نشده باشد و خریداران خردهپا خرید را انجام داده باشند. در این مورد امکان مالیاتستانی وجود دارد؟
نکته همین است. بخشی از مبادلات بهخصوص در مورد فروش و پیشفروش سکه در بانک مرکزی ثبت شده و میتوان اطلاعات خریداران را دریافت کرد. اما مساله این است که بخش عمده خریدها بهخصوص در مورد ارز، در بازار غیررسمی انجام شده و تراکنش آن قطعاً در هیچ کجا ثبت نشده است. از طرفی کسانی که اخیراً اقدام به خرید کردهاند درآمد مازادی نداشتهاند که بخواهند درصدی از مابهالتفاوت آن را بهعنوان مالیات بپردازند. افرادی هم که قبلاً ارز خریدهاند و با افزایش قیمتها آن را فروختهاند، حتماً از طریق بازار غیررسمی اقدام کردهاند. اطلاعات بازار غیررسمی هم در دسترس نیست. اگر هم بخواهند از مبادلات ثبتشده، مالیات بگیرند، کسی انگیزه نداشته که دلارش را در بازار رسمی بفروشد! چون وقتی در بازار آزاد ارز بالای هفت هزار تومان مبادله میشود افراد انگیزهای ندارند که دلارشان را با نرخ 4200 تومان بفروشند.
با این اوصاف، مالیاتستانی از سکه و ارز تقریباً اثربخشی کافی ندارد و احتمالاً هم رئیس سازمان امور مالیاتی بهعنوان متخصص این حوزه و با توجه به آشنایی با قوانین مالیاتی این مساله را میداند و هم امید میرود که اگر آقای روحانی این مساله را نداند، مشاورانش به او قوانین را گوشزد کنند. اما چرا رئیسجمهور و رئیس سازمان امور مالیاتی از مالیات بهعنوان ابزار تهدید استفاده میکنند؟
به نظر من این اقدام درستی نیست. مالیات یک ابزار بسیار مهم و موثر در تنظیمگری فعالیتهای اقتصادی و هدایت آنهاست و نه وسیله تهدید. ابزار مالیات معمولاً نقش بازدارنده دارد تا انگیزه فعالان یک بازار برای سفتهبازی را کاهش دهد و از آن طرف اعمال معافیت مالیاتی میتواند انگیزه فعالیتهای تولیدی و سرمایهگذاری را افزایش دهد. قانون از قبل باید با این هدف طراحی شود و هدفش ممانعت از رواج فعالیتهای سفتهگرایانه و دلالی باشد. نه آنکه بعد از آنکه فعالیتهای دلالی و سوداگرانه رواج یافت و عدهای که نگران کاهش سرمایههای خود هستند، وارد بازاری شدند، ما بعداً به این فکر بیفتیم که از آنان مالیات بگیریم. مالیاتستانی به این شیوه حتی اگر شدنی هم باشد -که نیست- بر چه قاعدهای میخواهد انجام شود و هدف مالیاتگیرندگان چیست؟ اگر تنظیمگری بازار است که باید گفت دیر اقدام کردهاند. اگر هم تهدید است، که باید گفت تهدید با کمک مالیات کار درستی نیست.
در کشورهای دیگر مالیات بر ارزشافزوده و مالیات بر عایدی سرمایه در بازارهای ارز و طلا به گونهای وضع شده است که عملاً انگیزه زیادی برای اینگونه فعالیتهای سوداگرانه باقی نمیگذارد. به عنوان مثال، در دیگر کشورها سود ناشی از خرید و فروش ارز شامل مالیات بر ارزشافزوده میشود. مالیات بر ارزشافزوده هم در کشورهای دنیا از 25 درصد شروع میشود و در برخی از کشورها به 40 درصد میرسد. اثر این مالیات کاهش فعالیتهای سوداگرانه در اقتصاد است. چون هر فعال اقتصادی محاسبه میکند که اگر مثلاً قرار باشد بین 25 تا 40 درصد سود ناشی از مبادلات را به عنوان مالیات از دست بدهد، انگیزهای برای این کار نخواهد داشت. اما بخشی از هوشمندی سیاستگذار باید این باشد که هزینه معامله در بازار رسمی را چنان بالا نبرد که فعالیت در بازار غیررسمی توجیه اقتصادی پیدا کند. حال چه از منظر تنظیم قوانین پیشگیرانه مالیاتی در بازار رسمی به این ماجرا نگاه کنیم و چه از منظر توجیه فعالیت در بازارهای غیررسمی، باید بگویم که در هر دو مورد سیاستهای اقتصادی دولت به شدت محل نقد است.
یعنی مالیات بر ارزشافزوده هم که هر سال جنجال بسیاری در مورد آن وجود دارد موثر نیست؟
ما هم مالیات بر ارزشافزوده بر سود خرید و فروش ارز را داریم. اما اولاً این رقم تنها 9 درصد است و نرخ آنچنان نیست که بازدارنده باشد درثانی به دلیل سیاستهای اشتباه ارزی دولتها عملاً اکثر قریب به اتفاق مبادلات به سمت بازار غیررسمی سوق داده شده است و این مبادلات جایی ثبت نمیشود که بخواهیم مالیات بر ارزشافزوده از آن بگیریم. ما از ابزار مالیات بر ارزشافزوده که نمیتوانیم استفاده کنیم. میماند مالیات بر درآمد که آن هم چون فعالان اقتصادی از آن مطلع نبودند، نقش بازدارندگی را در مورد مبادلات ثبت شده نداشت.
اگر دولت واقعاً میخواهد با سفتهبازان برخورد کند، به عقیده من باید فکری به حال خرید و فروش غیرقانونی شمش طلا کند. بخش قابل توجه خرید و فروش طلا، در قالب شمش است و یکی از نگرانیهای اصلی قاچاق آن است. 100 درصد خرید و فروش شمش در بازار غیررسمی اتفاق میافتد و هم واردات آن قاچاق است و هم صادرات آن. این مبادلات در جایی ثبت نمیشود و ابزار مالیات را نمیتوان درباره آن به کار گرفت. بخش قابل توجهی از خروج سرمایه هم از طریق این بازار در حال وقوع است. پس دولت اگر نگران است، باید در این حوزه هم نگران باشد.
اصولاً میگویند مالیات راهی برای بازتوزیع درآمد در کشورهاست. اما در کشور ما صرفاً از آن به عنوان تامینکننده بودجه استفاده میشود. اما الان به نظر میرسد مالیات از این نقش هم فاصله گرفته و به ابزاری برای کنترل سایر بازارها تبدیل شده است یعنی وقتی سود بانکی، پیشفروش سکه و... جواب نداد، دولت از مالیات بهعنوان ابزار تهدید استفاده کرده است.
در همه دنیا مالیات یکی از اصلیترین ابزارهای تنظیمگری بازار و هدایت و شکلدهی رفتارهای اقتصادی است. منتها از این ابزار نباید به گونهای استفاده شود که محیط کسبوکار را خراب کند یا به اعتبار بازار خدشه وارد کند. دولت الان از مالیات بهعنوان یک هشداردهنده استفاده کرده نه وسیله تنظیمگری بازار. دولت بدون اتکا به ضوابط قانونی لازم هشدار مالیاتی داده و به نظر میرسد این اقدام بیشتر یک کار تبلیغاتی است. اینکه مثلاً انتظارات را جهت دهد. اما من معتقدم موفق نخواهد بود. چون بخش عمدهای از مبادلات در بازار غیررسمی است. شکلگیری یک بازار غیررسمی و بزرگ هم از دیگر انتقاداتی است که به دولت وارد است. چون بازار رسمی (البته اگر بتوان اسم بازار بر آن گذاشت!) صرفاً به محلی برای توزیع رانت تبدیل شده است. از این جهت طبیعی است که وقتی شما کاری انجام دهید که محمل قانونی کافی ندارد و صرفاً بهعنوان هشدار و تنبیه استفاده شود، مخل کسبوکار است چون رفتارهای دولت را در نظر فعالان اقتصادی غیرقابل پیشبینی میکند و بسیاری میگویند با این دولت نمیتوان کار کرد و خود این مساله تشدیدکننده فرار سرمایه میشود و باعث میشود وضعیت کشور بدتر شود.
بسیاری از افرادی که رئیس دولت آنها را سودجو نامیده و تهدید مالیاتی کرده، خریداران حقیقی هستند که نگرانی از آینده اقتصادی ایران و ترس از بین رفتن ارزش دارایی آنها سبب شده که به سمت بازار ارز و سکه بروند یعنی بسیاری از افراد تنها برای حفظ ارزش داراییهای خود به این سمت رفتهاند نه برای دلالی و سودجویی. اما چرا رئیسجمهوری که در همه جلسات و سخنرانیها و شعارهای تبلیغاتی، خود را مدافع اقتصاد آزاد معرفی کرده بود و میکند، حالا «سودجویی اقتصادی» را رذیلت میخواند؟
به نظر من تقاضاهایی که در بازار ارز وجود دارد، همگن نیست و کاملاً ناهمگن است. بخشی از تقاضاها صرفاً به واسطه حفظ ارزش پول ایجاد شده، بخشی برای واردات است، بخشی از تقاضاها برای تامین هزینههای تحصیل در خارج از کشور و بخشی هم قطعاً سفتهبازانه است. اینکه ما همه تقاضاها را به انگیزههای سفتهبازانه یا تقاضاهایی برای حفظ ارزش داراییها تقلیل دهیم، کار نادرستی است.
آقای رئیسجمهور اگر به تقاضای سفتهبازانه نقد دارد، نباید همه تقاضاها را با یک چوب براند. نکته دیگر اینکه حتی آن تقاضای سفتهبازانه را هم نمیشود تخطئه کرد بلکه باید پرسید این تقاضاها چرا و چگونه شکل گرفته و مسوول شکلگیری آن کیست؟ این تقاضاهای سفتهبازانه یا سودجویانه ناشی از سیاستهای ارزی نادرستی است که دولت وضع کرده است. وقتی ما یکشبه دلار را تکنرخی آن هم با رقم 4200 تومان میکنیم و مبادله خارج از این نرخ را قاچاق اعلام میکنیم، اولاً بازار غیررسمی شکل میگیرد درثانی خیلیها متوجه میشوند که میتوانند دلار بگیرند، آن را تبدیل به یورو یا ارز دیگری کنند و آن را با نرخ آزاد بفروشند و از اختلاف بالای نرخ دولتی و آزاد ارز بهره ببرند. ما بهجای این بهتر بود ارز را واقعاً تکنرخی کنیم و اگر میخواهیم از کالا و خدمتی حمایت کنیم، به آن یارانه ریالی بدهیم نه ارزی! که نتیجه این نشود که افراد به اسم دارو ارز بگیرند اما کالاهای دیگری مانند اتومبیل وارد کنند. از طرفی در همه دولتها ما یک اشتباه واحد را تکرار کردهایم. آن هم اینکه سعی کردهایم با رانت و با چوب حراج زدن به دلارهای نفتی، نرخ ارز را پایین نگه داریم یعنی منابعی را که میشد صرف زیرساختها کرد، ما صرف پایین نگه داشتن مصنوعی نرخ ارز کردهایم. اقدامی که باعث شده فنر ارز مدام فشرده و فشردهتر شود و هزینه کنترل آن بالاتر رود و بعد از چند سال که کنترل آن امکانپذیر نیست، شوک ارزی رخ دهد. شوک ارزی هم به تقاضاهایی دامن میزند که پیش از این اصلاً وجود نداشته است مانند تقاضا برای خرید دلار به منظور حفظ ارزش دارایی یا سفتهبازی. بیشتر از آنکه افرادی که این تقاضاها را دارند قابل تخطئه باشند، سیاستگذار محل نقد است. این نقد صرفاً به دولت حاضر وارد نیست بلکه همه دولتها این شیوه را تکرار کردهاند.
در این شرایط چه کنیم که هم مالیاتستانی معقولی داشته باشیم و هم اینکه اصول اقتصادی را زیر پا نگذاریم و حقوق مردم را رعایت کنیم.
اگر مساله مالیاتستانی از خریداران ارز و سکه است، باید بگویم دولت نمیتواند از مبادلات بازار غیررسمی هیچ مالیاتی دریافت کند. مبادلات رسمی و ثبتشده هم اگر از سقف مصوب مجلس بالاتر باشد میتواند مشمول مالیات بر درآمد شود که آن هم جای تردید است. جدای از این هر اقدام دیگری برای مالیاتستانی از خریداران ارز، حتی اگر سوداگر و دلال هم باشند، مغایر اصل 51 قانون اساسی و با بدیهیات یک حکمرانی عقلانی در تضاد است.
پس از این دولت میتواند ابزارهای مالیاتی را تدوین و تصویب کند تا بتواند از آن استفاده کند. اما اگر میخواهیم پس از این اثربخشی ابزارهای مالیاتی را افزایش دهیم، راهکارش این است که سیاستهای ارزی را به نحوی اصلاح کنیم که بازار غیررسمی کوچکتر شود تا بتوانیم مبادلات را ثبت کنیم. وضع مالیات بر عایدی سرمایه اقدام دیگری است که میتوانیم قانونش را سریعاً در شورای عالی امنیت ملی به تصویب برسانیم. این قانون بعد از وضع شدن، قابل اجرا خواهد بود و میتواند اثر بازدارندگی و تنظیمگرانه داشته باشد.