تظاهر طبقاتی در غیاب تعلق طبقاتی
بررسی عوامل اقبال به لمپنها در فضای مجازی و واقعی در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: در گروههای بالای جامعه و در بین نخبگان هم گروههایی هستند که برخی ویژگیهای لمپنها را دارند و یک نخبه فرهنگی یا یک تکنوکرات امروز تفاوتی اساسی با تکنوکراتهای قبل از انقلاب دارد به این دلیل که تغییر پایگاه اجتماعی برای این فرد بهسرعت رخ داده است.
علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، در تحلیل عوامل ظهور و بروز افراد لمپن در جامعه، به دو عامل مهم اشاره میکند. از نگاه این جامعهشناس، تحرک اجتماعی بالا و نابرابری اجتماعی زمینهساز ظهور لمپنها و همچنین از عوامل اصلی اقبال مردم به این افراد است. سعیدی با یادآوری اینکه از نگاه مارکس، لمپنها تعلق طبقاتی ندارند و میتوان گفت زیر طبقه (Under Class) هستند، میگوید: تحرک اجتماعی سریع فقط موقعیت افراد را تغییر میدهد بدون اینکه امکان به وجود آمدن تعلق طبقاتی که یک نوع فرهنگ خاص خود آن موقعیت را دارد به وجود آمده باشد. به گفته سعیدی، در جامعه ما مشخص نیست چه کسی با چه کسی فاصله دارد و این فاصله تا چه زمانی ادامه پیدا میکند که همین خود نشاندهنده نابرابری اجتماعی است. بروز این نابرابری در جامعه با نوعی تظاهر طبقاتی همراه است؛ یعنی گروههایی هستند که تعلق طبقاتی ندارند ولی تظاهر طبقاتی میکنند. این استاد دانشگاه معتقد است برای کاهش رفتارهای ناهنجار لمپنها و بازگرداندن نقش محوری به فرهیختگان لازم است سیاستگذاری اجتماعی با هدف کاهش نابرابری و همچنین سیاستگذاری فرهنگی متناسبی تنظیم و اجرا شود.
♦♦♦
به نظر میرسد برخی لمپنها و بیماران هویتی و روانی در مقایسه با فرهیختگان و دانشمندان بیشتر مورد توجه قرار میگیرند. اگر بخواهیم به آسیبشناسی این مساله بپردازیم، اساساً ریشه رفتارهای ناهنجار این افراد بیهویت یا لمپن چیست؟
در نوشتههای نظری جامعهشناسی پرداختن به موضوع لمپنیسم و لمپنها بیشتر به آثار مارکس برمیگردد خصوصاً در کتاب «ایدئولوژی آلمانی» که با انگلس نوشته است. منظور مارکس از این دسته افراد کسانی هستند که جلوی انقلاب کارگری را میگیرند؛ یعنی ضدانقلاب و جیرهخوار بورژوازی هستند و بورژوازی آنها را علیه کارگران بسیج میکند. آنچه مارکس جامعهشناس درباره این افراد مطرح میکند این است که اینها بیطبقه هستند و ممکن است وضع زندگیشان بهتر از کارگران نباشد ولی نکته مهم این است که این افراد تعلق طبقاتی ندارند و میتوان گفت زیر طبقه (Under Class) هستند و من هم سعی میکنم این همدلی را در این بحث داشته باشم. لمپنیسم تقریباً در جوامع مختلف وجود دارد. حتی در شورشی که چند سال قبل در انگلستان رخ داد افراد زیادی کارهای لمپنیسم مانند غارت فروشگاهها را انجام دادند. تقریباً همهجا در فضای مجازی و واقعی، این افراد کم و بیش همان مشکل عدم تعلق طبقاتی را دارند که شما به آن میگویید بیهویتی و مشکلات هویتی.
در جامعه ما توجه به چنین افرادی که کارهای خارج از دایره عرف، قانون و حتی عقل انجام میدهند ناشی از چیست؟
در جوامع دیگر هم نمودهایی از این موضوع دیده میشود ولی پایدار نیست. در جامعه ما از سالها پیش از انقلاب، لمپنیسم وجود داشته است. البته از همان زمان تا امروز ممکن است به دلیل محدودیتهایی که در رسانههای رسمی وجود دارد، اسمی از گروههای لمپن برده نشود. به هر حال اینها در گروههای مختلف بالا، میانه و پایین جامعه وجود داشتهاند. هرچند بیشتر افرادی مانند شعبان بیمخ و اطرافیانش که قبل از انقلاب، با رفتارهایشان به پایداری قدرت سیاسی کمک کردهاند، به عنوان لمپنها مطرح میشوند، اما لمپنها محدود به گروههایی برای حمایت از قدرت سیاسی نیستند، آنها از گروههای مختلف جامعه هستند و رفتارهایشان در جاهای مختلف از جمله در میادین ورزشی بروز مییابد.
به طور کلی دو عامل مهم بر ظهور و بروز این افراد و رفتارها تاثیر میگذارد؛ یکی تحرک اجتماعی بالا که بعد از انقلاب اتفاق افتاده و دیگری نابرابری اجتماعی. البته عوامل دیگری هم هستند که بر این مساله تاثیر میگذارند، اما به نظر من بهویژه در جامعه ایران، همین دو عامل اصلی باعث اقبال به این افراد شده است.
درباره تاثیر تحرک اجتماعی بالا بر ظهور لمپنیسم، باید به همان تعریفی که از بیطبقه بودن و بیهویت بودن یا نداشتن تعلق اجتماعی و زیر طبقه (Under Class) بودن این افراد میشود توجه کرد. در جامعه ما بهویژه پس از انقلاب، جایگاه طبقاتی گروههای بسیاری از بخشهای پایین جامعه به صورت نیروهای انقلابی یا گروههای دیگر بهسرعت تغییر کرد. در آن شرایط عده زیادی از نخبگان فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز بر اثر وقوع انقلاب از کشور خارج شده بودند و افراد انقلابی جایگزین آنها میشدند. در حال حاضر در گروههای بالای جامعه و در بین نخبگان هم گروههایی هستند که برخی ویژگیهای لمپنها را دارند و یک نخبه فرهنگی یا یک تکنوکرات امروز تفاوتی اساسی با تکنوکراتهای قبل از انقلاب دارد به این دلیل که تغییر پایگاه اجتماعی برای این فرد بهسرعت رخ داده است. به عنوان مثال دلیل بسیاری از رفتارها و گفتارهای رئیسجمهوری پیشین کشورمان همین حرکت سریع از گروههای پایین به بالا بود.
اگر مقایسه کنیم، در دهههای پیش از انقلاب، این تحرک اجتماعی بسیار بطئی بود. به عنوان مثال دانشجویانی که به خارج اعزام شدند، تا به جایگاه یک تکنوکرات رسیدند و در میان اقشار مسلط جامعه قرار گرفتند، شاید سه یا چهار دهه طول کشید. ولی در جریان انقلاب، تحرک اولی که رخ داد خیلی سریع بود و بعد ما با تحرکات اجتماعی دیگری در گروههای بالا و میانی جامعه روبهرو شدیم. جنگ نیز بر این جابهجاییها موثر بود.
به هر حال امروز در جامعه ما در جابهجاییهای بوروکراتیک افراد مختلفی دیده میشوند، در صورتی که بدنه بوروکراتیک جوامع پیشرفته حداقل عمر سه یا چهار دههای دارد. اینکه افراد در جاهای مختلف سالها ثابت بمانند خود نوعی تعلق اجتماعی ایجاد میکند، ولی تحرک اجتماعی سریع فقط موقعیت افراد را تغییر میدهد بدون اینکه امکان به وجود آمدن تعلق طبقاتی که یک نوع فرهنگ خاص خود آن موقعیت را دارد فراهم آمده باشد.
البته در جامعه ما نابرابری بالای اجتماعی باعث انقلاب شد که نظم اجتماعی را بر هم زد که آن تحرک اجتماعی اجتنابناپذیر بود. اما وقتی تحرک اجتماعی مداوم شد، با یک نوع نابرابری اجتماعی و فاصله طبقاتی بین گروههای مختلف نیز همراه بود. این نابرابری را هم در نبود سیاستهای اجتماعی میتوانیم ببینیم هم در فاصلهای که بین انتظارات مردم برای دستیابی به طبقات بالای اجتماعی وجود دارد. چون نابرابری اجتماعی صرفاً عینی نیست، بلکه ذهنی هم هست به این معنا که فرد وجود فاصله طبقاتی را احساس میکند. در جامعه ما مشخص نیست چه کسی با چه کسی فاصله دارد و این فاصله تا چه زمانی ادامه پیدا میکند که همین خود نشاندهنده نابرابری اجتماعی است. بروز این نابرابری در جامعه با نوعی تظاهر طبقاتی همراه است؛ یعنی گروههایی هستند که تعلق طبقاتی ندارند ولی تظاهر طبقاتی میکنند. البته من از فضای مجازی صحبت نمیکنم، ولی به طور کلی هرچه افراد بیهویتتر باشند، در فضای ناشناخته امکان بروز بیشتری دارند. از سوی دیگر به گفته آقای دکتر کاتوزیان، یک فرهنگ شفاهی پورنوگرافی در ایران وجود دارد. همین مساله خود به ظهور و تقویت لمپنیسم کمک میکند چون لمپنیسم نیز از این فرهنگ پورنوگرافی در بسیاری جاها و از جمله در فضای مجازی استفاده میکند.
برای تحلیل این مسائل به تحقیق و اطلاعات بیشتری نیاز داریم، ولی میتوان گفت تحرک اجتماعی و نابرابریهای اجتماعی هم عامل افزایش سهم گروههای لمپن و بیشتر شدن طرفداران آنها شده و هم اینکه باعث شده حتی نخبگان ما هم نخبگان واقعی نباشند. از همین رو برخی نخبگان که خود را فرهیخته نشان میدهند در مواردی از نوعی فرهنگ پست استفاده میکنند. یکی از دوستان میگفت در خانه یکی از ادیبان بزرگ به طور تصادفی دیدم که نوار کاست یکی از خوانندگان سطح پایین لسآنجلسی هم در کنار ضبط صوتش هست و تعجب کردم از این موضوع که چطور این فرد این نوع موسیقی را گوش میکند. من فکر میکنم یکی از علل این مساله میتواند این باشد که به دلیل تحرک اجتماعی بالا حتی در بین گروههای نخبگان تعلق طبقاتی وجود ندارد.
چرا تاثیرگذاری افراد فرهیخته و مبادی آداب و قانونمدار در حال کمرنگ شدن به نظر میرسد؟
این موضوع میتواند دو علت داشته باشد. یکی اینکه همانطور که گفتم تحرک اجتماعی سریع باعث شده نخبگان ما هم آنطور که باید روند نخبگی را طی نکنند؛ مثلا فردی از یک منطقه محروم وارد دانشگاه شده، فوق لیسانس گرفته و با استفاده از سهمیه که یک ابزار سیاست اجتماعی برای تحرک طبقاتی است، مدارک تحصیلی را بهسرعت به دست آورده و وارد یک طبقه اجتماعی دیگر شده است. نکته دیگر که البته کمی جهانیتر است این است که جوامع انسانی و از جمله جامعه ما با تحولات اطلاعاتی به سمتی رفته که گروههای نخبه دیگر گروههای مرجع جامعه نیستند. بنابراین فرهنگ نخبگان هم در جامعه کمتر مورد توجه قرار میگیرد. به طور مثال تا چند دهه قبل در جامعه ما روحانیون، استادان دانشگاه و روشنفکران گروههای مرجع بودهاند. البته هنوز ممکن است به عنوان مثال با یک اشاره رئیس دولت اصلاحات عده زیادی در انتخابات به فردی خاص رای دهند، ولی اینها رفتارهای خاص هستند و اگر یک فرد در همه موارد اظهار نظر کند، لزوماً همه از او دنبالهروی نمیکنند. درباره سلبریتیها و شخصیتهای هنری هم این اتفاق لزوماً رخ نمیدهد.
مباحثی که حامد الگار در کتاب «دین و دولت در ایران: نقش علما در دوره قاجار» مطرح کرده بهخوبی جایگاه روحانیت و روحانیون طراز اول را در ایران نشان میدهد. در جریان انقلاب نیز روحانیون از گروههای مرجع بودند. از دیگر گروههای مرجع در جامعه ما گروههای روشنفکری بودند. اما پس از انقلاب و همراه با تحولاتی که در سایر کشورها و در سطح جهانی رخ داده، این وضعیت تغییر کرده است. امروز ممکن است یک هنرپیشه الگو و مرجع قرار بگیرد، اما این موضوع هم محدود به یک برهه است. همانطور که این اتفاق در جریان زلزله کرمانشاه رخ داد. آقای زیباکلام نیز به عنوان استاد دانشگاه در جریان کمک به مردم کرمانشاه مورد ارجاع قرار گرفت، ولی ممکن است همین استاد دانشگاه موقع انتخابات چیزی بگوید و کسی توجه نکند.
به نظر میرسد این تحولات که در جهان و از جمله در کشور ما به وجود آمده، ناشی از وجود منابع مختلف اطلاعاتی است که افراد به آنها دسترسی دارند و افراد بازاندیشی نسبت به این اطلاعات پیدا میکنند. ممکن است این اطلاعات نادرست باشد، ولی به هر صورت افراد اطلاعات مختلف را از مراجع مختلف دریافت میکنند، درحالیکه در گذشته اطلاعات و تعیین باید و نبایدها در اختیار گروههای مرجع از جمله روشنفکران بود. امروز حتی در انگلستان هم مردم در ماجرایی مثل برگزیت بهرغم مخالفت چند روشنفکر بنام جهانی، تصمیم خودشان را میگیرند. این مسائل باعث نوعی بحران شده و دلیل اصلیاش همین چندمنبعی شدن و رشد انسان بازاندیش در جامعه اطلاعاتی جدید است.
چرا دریافت اطلاعات بیشتر به جای کمک به گرفتن تصمیمات بهتر به نتایج منفی ختم شده است؟
بله این اتفاق افتاده است. در واقع کنشگران (Agents) و فاعلیت انسانی نقش بیشتری نسبت به ساختارها پیدا کرده است. اینکه انسانها میتوانند در تغییر سرنوشت اجتماعی خویش نقش بیشتری داشته باشند، همه انسانها از جمله لمپنها را دربر میگیرد. حتی ممکن است لمپنها نسبت به گروههای دیگر بهتر بتوانند از این موقعیت چه در فضای مجازی و چه در فضای واقعی استفاده کنند.
اما درباره اینکه چرا در جامعه ما نسبت به سایر جوامع، با کنشگرانی مواجه میشویم که تصمیمهای عقلانی کمتری میگیرند، برمیگردد به اینکه جامعه ایران این ویژگیهای جهانی را در مرحله اولش دارد یعنی اطلاعات را گرفته ولی هنوز درباره استفاده از اطلاعات چندان نگران نیست. در جوامع پیشرفته غربی افراد نگران پیامدهای کنشهای خود هستند، ولی هنوز در جامعه ایران به این مرحله نرسیدهایم. علت این است که ما اطلاعات را داریم ولی فرصت این را نداریم که بتوانیم این اطلاعات را با هم مورد بحث قرار دهیم و درباره حوزههای خطر و نگرانی آنها بحث کنیم. در فضای مجازی کلماتی به کار میرود و بحثهایی مطرح میشود که در فضای واقعی انگار تابوست و حتی در فضای مجازی هم این مسائل به طور دائم مورد بحث جدی قرار نمیگیرد. نقش رسانههای رسمی و بهویژه رادیو و تلویزیون در باز کردن حوزه عمومی بسیار موثر است که از طریق آن مردم میتوانند بفهمند این نوع رفتارها در فضای مجازی چه پیامدهایی میتواند برایشان داشته باشد.
در جامعه ما حوزه عمومی باز شکل نگرفته ولی گسترش فضای مجازی شکل گرفته است و هنوز مردم نمیدانند چگونه از این فضا استفاده کنند.
بله. نکته دیگر این است که ما در گذشته از مفهوم تاخر فرهنگی استفاده میکردیم. منظور این است که هر فرهنگ برای دستیابی به ابداعات فناورانه نیاز به زمان دارد. در این میان عقب ماندن از وسایل تمدنساز جدید مثل اینترنت باعث ایجاد یک نوع تاخر فرهنگی شده که تا حل نشود ما با این نوآوریهای تکنولوژیک با تضاد و مشکل اجتماعی روبهرو میشویم. البته سایر جوامع هم با مسائلی در فضای مجازی مواجه میشوند، ولی آنها این امکان را دارند که در حوزه عمومی این مسائل را حل کنند. ما در ایران حتی پس از ورود نوآوریهایی مثل اینترنت باز هم در حوزه عمومی به مسائل آن نمیپردازیم. همین حالا و در هفته گذشته مرتب بحث استفاده از روباتهایی مطرح است که در فضای مجازی رفتارهای مردم را تحت تاثیر قرار میدهند. این روباتها بسیار شبیه لمپنهای ما هستند که وارد فضای مجازی میشوند و به صورت ناشناس خیلی کارها را انجام میدهند. الان در غرب این بحث مطرح است که آیا روسیه با ایجاد این روباتها در فیسبوک حسابهای جعلی درست کرده که در انتخابات آمریکا و انگلیس نفوذ کند. این مسالهای است که دائماً درباره آن بحث میشود و در حوزه عمومی مورد بحث است و نگرانی ایجاد کرده است. چنین بحثهایی در جامعه ما رخ نمیدهد. در جامعه ما تمام بحثها صرفاً محدود به این است که ما از چه چیزی استفاده کنیم و از چه چیزی استفاده نکنیم. به عنوان مثال در موضوع فیلتر تلگرام هم تاثیر آن مورد بحث قرار نمیگیرد فقط موافق و مخالف دارد ولی موضوع ابعاد و آثار تلگرام و فضای مجازی مورد بحث جدی قرار نمیگیرد. این وضعیت کار را بسیار سخت میکند و میتواند محیط زیست لمپنیسم را وسیعتر کند. لمپنها نه تعلق طبقاتی دارند و نه ارزشهای مشخص. در این شرایط که ارزشهای نامشخص در فضای مجازی روزبهروز در حال گسترش است، ما باید افراد را نسبت به انتخابهایشان نگران کنیم و آنها را متوجه این موضوع کنیم که نباید هر چیزی را به عنوان ارزش انتخاب کنند و این انتخابها ممکن است برایشان خطرناک باشد. به نظر من این کار در غرب بهخوبی انجام میشود و از متخصصان حوزههای روانشناسی و جامعهشناسی استفاده میکنند تا به خانوادهها آموزش دهند که برای فعالیت در فضای مجازی که رفتارهای افراد را سریع تغییر میدهد چه روشها و رفتارهایی داشته باشند. متاسفانه در جامعه ما چنین کارهایی انجام نمیشود.
آیا میتوان امیدوار بود با گذشت زمان هرج و مرج و اغتشاش کمتر شود و فرهیختگان در جامعه نقش محور و مرجع را پیدا کنند؟
بله، البته به شرطی که بتوانیم برای حل مساله سیاستهای متناسبی تنظیم و اجرا کنیم. در سیاستگذاری اجتماعی که هدفش کاهش نابرابری اجتماعی و در نتیجه افزایش انسجام اجتماعی است، موضوعی تحت عنوان سیاستگذاری فرهنگی مطرح است. در اینجا بحث این است که تغییر رفتارهای لمپنها تنها با کاهش نابرابری اجتماعی میسر نیست بلکه باید با مکمل آن یعنی با سیاستگذاری فرهنگی رفتار آنها را تغییر داد. از همین رو در کشورهای توسعهیافته رفاهی بخشی از سیاستگذاری فرهنگی به این موضوعات مربوط است مثلاً تنها یارانه به این افراد داده نمیشود بلکه به فکر کتابخانه، تئاتر و سایر اقلام فرهنگی برای این گروهها هستند و به طور کلی در سیاستهای فرهنگی بر ارزشهای متعالی تاکید میشود و این تاکید نیز باید با حمایت دولت انجام شود. چندی پیش در یکی از کانالهای تلگرام به نظر برخی از اقتصاددانان برخورد کردم که پرسیده بودند چرا دولت به تئاتر یارانه میدهد. یکی از اهداف این نوع یارانهها که در تمام دولتهای رفاه پیشرفته وجود دارد تقویت فرهنگ و ارزشهای متعالی مثل یارانه دادن به موزهها و سینماهاست. این حمایتها باعث میشود کمبودهای فرهنگی گروههای به اصطلاح لمپن تامین شود تا رفتارهای آنها نیز تغییر کند.