ایرانی به وسعت یک استان
چرا مشکلات خوزستان آینه سیاستگذاری کشور است؟
مسائلی که مردم استان خوزستان با آن دستبهگریبان هستند چندان نیازمند توصیف نیستند و برای نگارنده که بیشتر دوران زندگی خود را در این استان سپری کرده نیز ارائه توصیفی تکراری و پرآب چشم هیچ فضیلتی ندارد. بنابراین شاید بهتر آن باشد که قدری به ریشههای مسائل پرداخته شود تا بتوان به چارچوبی فکری برای تحلیل و برونرفت دست پیدا کرد.
مسائلی که مردم استان خوزستان با آن دستبهگریبان هستند چندان نیازمند توصیف نیستند و برای نگارنده که بیشتر دوران زندگی خود را در این استان سپری کرده نیز ارائه توصیفی تکراری و پرآب چشم هیچ فضیلتی ندارد. بنابراین شاید بهتر آن باشد که قدری به ریشههای مسائل پرداخته شود تا بتوان به چارچوبی فکری برای تحلیل و برونرفت دست پیدا کرد. معضلات زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی موجود در خوزستان که هرازگاهی با بروندادهایی در حوزههای دیگر مواجه میشود، جدید یا ناشناخته نیستند و در نتیجه با این سوال مواجهیم که چرا چنین تجمیع کمنظیری از آسیبها را در یک استان شاهد هستیم؟ مثلاً اگرچه شاخصهای اقتصادی در بسیاری از استانهای دیگر نیز وضعیت مطلوبی را نشان نمیدهد، اغلب این استانها چنین سطحی از آسیبهای زیستمحیطی و اجتماعی را تجربه نمیکنند. آیا آنطور که برخی معتقدند دستی در کار بوده، یا اگر قدری بهتر بنگریم به این نتیجه میرسیم که سیاستگذاری کشور چنین وضعیتی را رقم زده و مختصات جغرافیایی و اجتماعی نیز بستری برای تشدید آن بوده است؟ در این نوشته سوالات و مختصات دوباره مطرح میشوند و نهایتاً به این جمعبندی خواهیم رسید که مشکلات خوزستان چکیدهای از مشکلات کشور است و این استان صرفاً به مثابه یک آینه، تصویری از سیاستگذاری کشور را پیش روی ما نشان میدهد.
ویژگیها و روندهای استان
استان خوزستان ویژگیهایی دارد که باعث میشود بتوان آن را ماکتی از ایران دانست:
غنای منابع طبیعی و به ویژه نفت
مرز مشترک آبی و خاکی با چند همسایه
تنوع قومیتها و فرهنگها
تنوع بخشهای صنعت، خدمات و کشاورزی
گستره اقلیمها و شرایط آبوهوایی
برخلاف آنچه به نظر میرسد چنین ویژگیهایی الزاماً نتایج خوبی بهبار نمیآورند و ایبسا همین پتانسیلها در ترکیب با سیاستگذاری حاکم وضعیت نامطلوب کنونی را رقم زدهاند. پیش از آنکه روند معاصر توسعه (به ویژه در دوران پهلوی اول و دوم) در خوزستان رقم بخورد، اغلب ویژگیهای فوق کمابیش در خوزستان وجود داشتند. توسعه نفت به توسعه استان خوزستان انجامید که اوج آن تا دهه 1350 شمسی بود. طی دوران اوج این دهه تولید نفت تا شش میلیون بشکه در روز افزایش پیدا کرد که بخش عمده این تولید در خوزستان صورت میگرفت که با توجه به زیرساختهای موجود، شاهد رونق اقتصادی و شکلگیری مهاجرت به این استان بودیم. با شروع جنگ تحمیلی، روند تغییر کرد و اگر دوران بازسازی را نیز برای کمابیش یک دهه در نظر بگیریم، خوزستان برای تقریباً دو دهه از میانگین رشد ایران جا ماند. این اتفاق مختص خوزستان نبود و بسیاری از استانهای درگیر جنگ با چنان وضعیتی دستوپنجه نرم کردند و میکنند. اما یک تفاوت بین خوزستان و آنها وجود داشت: خوزستان توسعه (احتمالاً نامتوازن) نفتی را تجربه کرده بود و آمارها نشان میدهد بیش از نصف ارزش افزوده بلندمدت استان به نفت مربوط میشود. نتیجه آنکه خوزستان قبل و بعد از جنگ تفاوت نسبتاً بیشتری داشت. به هر روی توسعه صنایع پتروشیمی، فولاد، کشاورزی، آب، برق و بسیاری صنایع دیگر در خوزستان طی دوران پس از جنگ رونق گرفت و ادامه یافت؛ بیآنکه به الزامات جغرافیایی توجه کافی شود. این پدیده نیز مختص خوزستان نبود؛ اما همانطور که واضح است، «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» و در نتیجه با توجه به پتانسیلهای توسعه، آسیبهای بیشتری نیز گریبانگیر این استان شد.
ویژگیهای سیاستگذاری
آنچه خوزستان را به وضعیت فعلی رسانده، صرفاً به استان مربوط نیست؛ بلکه سیاستگذاری کشور نیز واجد ویژگیهایی بوده که وضعیت فعلی را رقم زده است که از جمله میتوان گفت موارد ذیل با کمتوجهی مواجه بودهاند:
الزامات زیستمحیطی و دلالتهای آمایش سرزمین
رشد متوازن و توسعه پایدار با توجه به جوامع محلی
عدالت اجتماعی و توانمندسازی اقتصادی همه اقشار.
این لیست را تا بینهایت میتوان ادامه داد و اکنون هیچ گوشهای از کشور نیست که با مثالهایی از کمتوجهی به موارد فوق مواجه نباشد: حاشیهنشینی، فقر، بیکاری پایدار، شکافهای اجتماعی، کمآبی، آلودگی خاک و هوا، اعتیاد و امثال آن اختصاص به استان خاصی ندارد و خوزستان الزاماً بدترین وضعیت را در شاخصهای فوق ندارد. نکته درباره خوزستان این است که این ویژگیهای سیاستگذاری در بستری به وقوع پیوستند که قبلاً به تشریح آن پرداختیم و نتیجه شاید ناگوارتر بود. برای مثال عدم توسعه متوازن در استانی که تنوعی از قومیتها را دربر میگیرد و با چند کشور مرز آبی و خشکی دارد که الزاماً همه آنها بهترین روابط سیاسی را با ایران ندارند، احتمالاً تبعات شدیدتری دارد. کمتوجهی به الزامات آمایش سرزمین در استانی که پذیرای بیشترین حجم سرمایهگذاری در صنایع آببر و انرژیبر است، اثری متفاوت با استانی دارد که کمتر پذیرای چنین حجمی از سرمایه است. اینجاست که میتوان متوجه شد چرا بعضاً تصور میشود خوزستان از روی سهو با این مشکلات مواجه نیست و آنگونه که طرفداران تئوری توطئه اعتقاد دارند، دستی در کار است. توسعه در ایران تابع سیاستگذاری دولتهای مرکزی بوده و طبیعتاً وقتی سیاستگذاری دولت چنین ثمری میدهد، نخست این گمان میرود که عمدی در کار است؛ در حالی که چنین نیست و تلاش برای توسعه با اتکا به برنامهریزی یک دولت مرکزی (در قالب پارادایم حاکم) این وضعیت را رقم زده است. درآمد سرانه بدون نفت استانها (که با توجه به اختصاص درآمدهای نفت به کل کشور تصویری دقیقتر از درآمد سرانه با احتساب نفت به دست میدهد) میتواند تصویری از این واقعیت به دست دهد: درآمد سرانه خوزستان تقریباً همپای کشور پیش رفته، در حالی که برخی استانها رشدی سریعتر یا آرامتر تجربه کردند. قاعدتاً این شاخص به تنهایی توصیفگر رفاه نیست، اما واضح است که نمیتوان خوزستان را در شمار استانهای کمتر برخوردار دانست؛ بلکه صرفاً کلکسیون کمنظیری از ناکارآمدی سیاستگذاری توسعه در این استان ایجاد شده است.
سنگ بزرگ تغییر پارادایم
گفته شد که مشکلات خوزستان جدا از مشکلات ایران نیست و تنها چند ویژگی این استان به تشدید آنها دامن زده است. با این تفاسیر احتمالاً راهحل نیز میتواند شباهتهایی داشته باشد. اما در شرایطی که حتی حقایق اولیه (مثلاً اینکه ظرفیتهای زیستی کشور برای نیازهای امروز کافی نیست) مورد تردید واقع هستند، چقدر میتوان از یک راهحل سخن گفت؟ با مختصات فعلی محیط کسبوکار و شرایط اجتماعی کشور، چگونه میتوان از طرحی برای مشارکت مردم منطقه (که شرط لازم توسعه است و برنامهریزی متمرکز دولتی به ویژه در شرایط محدودیت شدید منابع نمیتواند علاج آن باشد) برای برونرفت از مشکلات گفت؟ شاید این تلقی ایجاد شود که پرداختن به راهحل از چنین منظری چیزی جز بلند کردن سنگ بزرگ به نشانه نزدن نیست. نکته اینجاست که سوال مطروحه چنین راهحلی را ایجاب میکند. اگر سوال درباره بهکارگیری بهینه راههای استان بود، دستیابی به یک چارچوب موقت و بخشی میتوانست لااقل برای مدتی طولانی بخش عمده مساله را حل کند. اما زمانی که درباره معضلات استان خوزستان در مقیاس قریب به نیمقرن و شاید حتی بیشتر سوال میشود، نمیتوان از کنار این موضوع گذشت که پارادایم توسعه در ایران بوده که وضعیت امروز خوزستان را ثمر داده است. شرایط حاکم بر خوزستان امروز کمابیش و در سطحی دیگر 10 یا 20 سال قبل نیز وجود داشتند و نگارنده شخصاً شاهد مشکلاتی کمابیش شبیه به وضع فعلی در ادوار قبل نیز بوده است. این یعنی اساساً مساله جدیدی روی میز نیست، بلکه شاید کیفیت یا اندازه مشکلات به صورت مستمر تغییر کرده و رسانهها به انعکاس بیشتر آن یاری رساندهاند. اگر زمانی ریزگردها مساله هستند، روزگاری شوری آب و زمانی آلودگی هوا، در هر سه مورد با نمودهایی از یک واقعیت طولانیمدت مواجه هستیم و آن چیزی نیست جز فرسایش محیطزیست برای تولید ثروتی که از قضا ملی است و اختصاص به استان یا شهر خاصی ندارد. نکته اینکه پرداختن به مصداقهای آب و خاک و هوا، لازم و مفید است؛ البته تا حدی که موجب ناپدید شدن تصویر کلی و بزرگتر نشوند.